جدول جو
جدول جو

معنی رسی ً - جستجوی لغت در جدول جو

رسی ً
(رَ سَنْ)
جمع واژۀ رسوه. (اقرب الموارد). رجوع به رسوه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ شَنْ)
جمع واژۀ رشوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به رشوه و رشوت و رشوت و رشوه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ شَنْ)
جمع واژۀ رشوه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به رشوه و رشوت و رشو و رشوات شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَنْ)
جمع واژۀ رشاه. (از اقرب الموارد). و رجوع به رشاه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ ضَنْ)
رجل رضی ً، مرد خوش پسندیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خشنود شدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (از اقرب الموارد). خشنود گردیدن.
- رضی اﷲ عنه (عنها) ، که خدای از آن مرد (یا از آن زن) خشنود باد. که خشنود باد خدای از وی. سنیان پس از نام خلفای راشدین و صحابۀ کرام می آرند. شیعیان بجای آن علیه السلام گویند، چه آنان جانشین پیغمبر را معصوم دانند و نیازی به این دعا نمی بینند ولی سنیان عصمت را شرط خلافت نمی دانند. از اینرو پس از نام خلفا این دعا را ذکر کنند. (یادداشت مؤلف) : امیر رضی اﷲعنه سپاه سالار علی را مثال داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378). ثقات امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 204). چند روز که پیش امیررضی اﷲ عنه شد و آمد او را با چند تن از متقدمان اوفروگرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 204). و بعد از آن علی بن حسین قانونی بر این جمله ببست در عهد المقتدرباﷲ رضی اﷲ عنه. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 171). سبب آنکه رکن الدوله رضی اﷲ عنه که پدر آن کسی است که متوطنان و ساکنان بلاد از اماء و عباد را به حسن سیرت و... محافظت نمود. (ترجمه تاریخ قم ص 7). درکشف الغمه مسطور است که آن زره را علی مرتضی... به عثمان ذوالنورین رضی اﷲ عنه فروخت. (حبیب السیر چ خیام ج 1 جزء1 ص 333). و ایضاً در کشف الغمه مسطور است که... خیرالانام...از علی مرتضی رضی اﷲ عنه پرسید که چرا با قوم در امر فرار اتفاق اختیار نکردی... (حبیب السیر ج 1 جزء3 ص 345).
- رضی اﷲ عنهم، که خشنود باد خدای از آنان. (یادداشت مؤلف) : از علی مرتضی... منقول است که گفت که در آن روز هولناک من و ابودجانه و سعد بن ابی وقاص رضی اﷲ عنهم هر یک در طرفی به منع و دفع طایفه ای از مشرکان مشغول بودیم. (حبیب السیر چ خیام ج 1 جزء 3 ص 246). در بعضی روایت آمده است که نوبتی پرسید که چنین شنیده ام که روز احد بغیر از علی مرتضی و ابودجانه و سهل بن حنیف رضی اﷲ عنهم در خدمت حضرت هیچکس نمانده بود. (حبیب السیر چ خیام ج 1 جزء 3 ص 346).
- رضی اﷲ عنهما، خدای خشنود باد از آن دو. (یادداشت مؤلف) : ولایت عراق و پارس و جمله به عبداﷲ بن عباس رضی اﷲ عنهما سپرد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 17).
- رضی ً (ر ضن ) بقضاء اﷲ و تسلیماً لامره، هنگام رسیدن بلا یا مصیبت گویند. (یادداشت مؤلف).
، پسندیدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (از اقرب الموارد)، پسندیده و خوش بودن معیشت کسی: رضیت . معیشه (مجهولاً) و لایقال رضیت
رضی ً. مصدربه معنی رضی ً. (منتهی الارب). رجوع به رضی ً شود
لغت نامه دهخدا